مردی در تبعید ابدی 4
دوشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۲۳ ق.ظ
_ محمد! سحر که به نماز می ایستی، گهگاه صدایت _ گرچه خوش است _ بیش از اندازه بلند می شود. نمازت را اگر برای خدا می خوانی، بدان که او بی صدا نیز می شنود، و اگر برای همسایگان می خوانی، بدان که از نظر عقلای ایشان، بانگت را هر چه بلند تر کنی، کوته بین تری. عبادت کاریست که انسان در خلوت می کند ، و به زمزمه یا در دل، نه به فریاد...
_ از این که ارشادم می کنی، سپاس می گذرام پدر ؛ اما رخصت بده نکته ای را هم شاگردت به استاد بیاموزد:
سحر که به نماز ایستاده بودی، صدایت را هیچ نشنیدم. نمازت را با صدای بلند بخوان پدر؛ آن قدر بلند که مجاز است و مقبول_ با خلوص اما بلند و خوش آهنگ و دلنشین، تا همسایگان صدایت را بشنوند. اعتقاد، جهان را آباد خواهد کرد. و صدای رسای مرد معتقد، صدای اعتقاد است، نه عربده ی ریا،
و اگر حق بود که جملگی عبادات در خلوت و خاموشی انجام گیرد و به زمزمه یا در دل، اذان را بر بلندای مناره ها نمی گفتند _ با صوتِ بلندِ دلنشین پرطنین _
پدر! آموزگاری دارم که می گوید: " آنگاه که با خداوندِ دو عالم و همه ی عالمیان سخن میگویی، با صدای بلند بگو، و آن گاه که با خدای خویش راز و نیاز می کنی، با چنان صدای بی صدایی بگو که اگر روح می گوید، جسم نشنود. فرق است میان سخن گفتن با خداوند دو عالم و خداوند دل.
_ از این که ارشادم می کنی، سپاس می گذرام پدر ؛ اما رخصت بده نکته ای را هم شاگردت به استاد بیاموزد:
سحر که به نماز ایستاده بودی، صدایت را هیچ نشنیدم. نمازت را با صدای بلند بخوان پدر؛ آن قدر بلند که مجاز است و مقبول_ با خلوص اما بلند و خوش آهنگ و دلنشین، تا همسایگان صدایت را بشنوند. اعتقاد، جهان را آباد خواهد کرد. و صدای رسای مرد معتقد، صدای اعتقاد است، نه عربده ی ریا،
و اگر حق بود که جملگی عبادات در خلوت و خاموشی انجام گیرد و به زمزمه یا در دل، اذان را بر بلندای مناره ها نمی گفتند _ با صوتِ بلندِ دلنشین پرطنین _
پدر! آموزگاری دارم که می گوید: " آنگاه که با خداوندِ دو عالم و همه ی عالمیان سخن میگویی، با صدای بلند بگو، و آن گاه که با خدای خویش راز و نیاز می کنی، با چنان صدای بی صدایی بگو که اگر روح می گوید، جسم نشنود. فرق است میان سخن گفتن با خداوند دو عالم و خداوند دل.