یک عاشقانه ی آرام1
+ عشق دل مضطرب نمی خواهد، قرار و آرام بگیر، محبوب خوب آذری من! آرام بگیر!
+عشق، یعنی پویش ناب دائمی...به سراغ خستگان روح نمی آید،خسته دل نباش محبوب خوب آذری من...!
+خداوند خدا، پیش از آنکه انسان را بیافریند عشق را آفرید، چرا که می دانست انسان بدون عشق درد روح را ادراک نخواهد کرد و بدون درد روح بخشی از خداوند خدا را در خویشتن خویش نخواهد داشت...
+روز سوم تو به زانو در آمده بودی. عشق رحم ندارد و تو عاشق شده بودی...تو می نشستی کنار آتش و فقط به من نگاه می کردی. من سر فرو افکندم تا نتوانی آن چشمان سیاه سیاه را تصرف کنی...وتو شب روز دوم گریان گفتی: قلبم را که دزدیدی، دست کم نگاهت را ندزد! بگذار در این دریای سیاه قایق این گیلک آرام پارو زنان بگردد!
+عشق فقط رشد روح می خواهد.این را باری به تو گفته ام...
+بانوی من! بسیاری از نخستین ها توهم است.نخستین روز نخستین ساعت نخستین نگاه نخستین کلمات عاشقانه...
یاد، عین واقعه نیست.تخیل آن است با وهم آن.
یاد فریبمان می دهد.حتی عکس ها راست نمی گویند.حتی عکس ها...
چیزی بیش از یاد، بیش از عکس، بیش از نامه های عاشقانه، بیش از تمام نخستین ها عشق را زنده نگه می دارد: جاری کردن عشق، سیلان دائمی آن، در گذشته ها به دنبال آن لحظه های ناب گشتن آشکارا به معنای ان است که آن لحظه ها اینک وجود ندارند...
(یک عاشقانه ی آرام _ نادر ابراهیمی )