من در کوچه باغ کتاب...

دنیاییست ها، دنیای کتاب!

من در کوچه باغ کتاب...

دنیاییست ها، دنیای کتاب!

من در کوچه باغ کتاب...

"به گمانم یکی از بدترین
و پر خسارت ترین تنبلی ها،
تنبلی در مطالعه ی کتاب است..."
.
.
.
آقا اجازه؟!
به گمان ما هم همین طور!

۱ مطلب با موضوع «معماری و راز جاودانگی» ثبت شده است

۲۰
دی

بیشتر انسانها با طبیعت درونی خود سازگاری ندارند،و در نتیجه کاملا"اصیل " نیستند.در واقع مهم ترین معضل زندگی بسیاری از انسانها سازگار نبودن با خود است. وقتی با کسی برخورد می کنید که با خودش سازگار است،ناگهان احساس می کنید "اصیل تر " از دیگر مردم است.همه ی ما به یک اندازه اصیل و منسجم نیستیم!

در حقیقت این آزادی ظریف و پیچیده از تضادهای درونی دقیقا همان کیفیتی است که چیزها را زنده میکند.

کیفیت های بی نام:

+زنده بودن:ای بسا ببری که با نیروهای درونی خود سازگاری بیشتری داشته باشد و از انسانی زنده تر باشد!

+منسجم: هر چیزی بسته به شیوه ی رهایی از تضادهای درونی خود منسجم است.اگر چیزی با خود در جنگ باشد و نیروهایی برای متلاشی شدن عمل می کنند تقویت کنند،منسجم نیست.هر چه از تضادهای درونی آزادتر گردد منسجم تر و بی عیب تر و شاداب تر می شود.

+راحت بودن:واژه ی دیگری که برای بیان و توضیح کیفیت های بی نام به کار بسته می شود،راحت بودن است،اما این واژه هم می تواند منجر به برداشت هایی نادرست شود.

+آزاد بودن: واژه ای که ضعف توسع معنایی دو واژه ی "منسجم" و "راحت" را جبران می کند واژه ی "آزاد" است.

کیفیت بی نام هیچ گاه برنامه ریزی شده نیست.هیچ گاه دقیق نیست.آن تعادل ظریف میان نیروها فقط زمانی پیش می اید که افکار و تصورات کنار گذاشته شوند.آن تعادل ظریف با بی اعتنایی و بی قیدی پدید می آید.

با این حال این آزادی نیز ممکن است زیادی تصنعی باشد و به تظاهر و شکل و اطواری ختم شود.

+غیر نفسانی بودن:مکانی که غیر زنده و غیر واقعی باشدتقریبا همیشه مغز متفکری در پس آن است.چنان از اراده ی سازنده اش پر شده که دیگر جایی برای اقتضائات طبع خودش باقی نمانده است.

منظور این حرف این نیست که شخصیت سازنده در ساخته دخالت ندارد.هیچ بعید نیست که بتوانید چیزی بسازید که دارای کیفیت بی نام باشد و در عین حال شخصیت شما را هم منعکس کند. شخصیت شما و محبوب ها و منفورهایتان که جزئی از شماست،خود نیروهایی در سااخته ی شماست.

+ما فقط هنگامی می توانیم این کیفیت بی نام را به صورت عینی در طبیعت درک کنیم که نخست ان را در خودمان درک کرده باشیم.

این کیفیت مثلا همان خنده ی طبیعی کولیان است ،بازوان کودکی است که علف ها رار در بغل می گیرد.این کیفیت بی نام ارزنده ترین چیزی است که در زندگیمان داریم.

+من به همان اندازه که از این کیفیت برخوردار باشم آزادم.

وقتی کسی را میبینید که خنده ای خاص بر لب دارد و می دانید که او خودش است و کاملا با خودراحت است،در همان لحظه او آزاد است!

به محض اینکه این آزادی طبیعی و این شور و شوق را به حال خود وابگذاریم، به زندگی ما وارد می شود.

این یلگی وقتی پیش می آید که همه ی نیروهای درونی مان بتواند آزادانه در ما به جنبش در آید...

                                                                                (معماری و راز جاودانگی،کریستوفر الکساندر)